دسته بندی | تاریخ و ادبیات |
بازدید ها | 34 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 424 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 325 |
نقد جامعهشناسی برخلاف آنچه در نگاه نخست به نظر میآید، تنها بررسی تأثیر مستقیم رخدادهای اجتماعی مشخصی بر ادبیات یک دوره نیست و برخلاف بسیاری مکاتب دیگر نمیتوان یک مقطع معین تاریخی و یک محدودهی مشخص جغرافیایی و فرهنگی برای آن درنظر گرفت. بلکه در طول سالها افت و خیزهای فراوانی را پشت سرگذاشته و با جریانهای بسیار در پیوسته است.
یکی از مهمترین این جریانها که پیوندی گسستناپذیر با جامعهشناسی دارد، نقد فمنیستی است. بسیاری از منتقدان، فمنیسم را شاخهای از نقد جامعهشناسی میدانند که در آن به جامعه از رهگذر امکانات و شرایطی مینگرد که همواره از زنان دریغ داشته شده است.
این رساله ابتدا به معرفی مشروح رویکرد جامعهشناسی میپردازد و ویژگیهای اصلی آن را جست و جو میکند و مهمترین گرایشهای این گونهی نقد ادبی را معرفی میکند. فصل دوم رمان سووشون را براساس شیوههای این رویکرد تحلیل میکند و مناسبات سووشون را با جامعهای که در آن شکل گرفته و نیز جامعهای که روایتش میکند مورد کنکاش قرار میدهد. در فصل سوم از رویکرد فمنیستی و نقد ادبی سخن میرود و در فصل پایانی سووشون از چشمانداز این رویکرد نوآیین و در حال شکلگیری بررسی میشود.
فصل اول
معرفی رویکرد جامعهشناسی
پیوندهای جامعه و ادبیات در نگاه نخستین
نخستین تصوری که از شنیدن ترکیب جامعهشناسی ادبیات در ذهن نقش میبندد، احتمالاً بررسی تأثیر مستقیم رخدادهای اجتماعی مشخصی بر ادبیات یک دوره و به ویژه نمودهای معین آن در آثاری خاص است.
اما حتی پیش از آنکه به سراغ آنچه ناقدان کهنه و نو در این باره گفتهاند، برویم با تأمل در مجموعهی نسبتهای محتمل میان ادبیات و جامعه میتوانیم آرام آرام دریابیم که این ماجرا بسیار پیچیدهتر از آن چیزی است که در آغاز میپنداشتیم، ببینیم پیوندها و تأثیر و تأثرات متقابل میان دو مفهوم گستردهی جامعه و ادبیات چه ابهاماتی در ذهن ما برمیانگیزند:
1ـ آیا میتوان از عکس این نسبت یعنی تأثیر ادبیات بر جامعه نیز سخن گفت؟
2ـ آیا میتوان این رابطه را تأثیر و تأثری دوجانبه و دیالکتیکی دانست؟
3ـ آیا جامعه مستقیماً بر متن ادبی تأثیر میگذارد یا به واسطهی تأثیر بر نویسنده؟
4ـ آیا حوادث جامعه مستقیماً براثر ادبی تأثیر مینهند یا آنکه حوادث اجتماعی با تحولی که در فضای فرهنگی و ادبی ایجاد میکنند، اثر را تحت تأثیر قرار میدهند؟
5ـ آیا نویسنده حتماً باید تحت تأثیر فضای اجتماعی قرار گیرد یا آنکه در مواردی باید در برابر این تأثیر ایستادگی کند و حتی آن را خنثی و یا دیگرگون سازد؟
6ـ تأثیر جامعه بر ادبیات در قلمرو خود آگاه نویسنده جای دارد یا ناخودآگاه؟
7ـ تأثیر جامعه بر ادبیات به جنبهی هنری ـ ادبی متن باز میگردد یا اثر از طریق تأثیر بر فضای فکری دوران و ذهنیت نویسنده از جامعه رنگ میپذیرد؟
8ـ آیا تأثیرپذیری از جامعه صرفاً در آثار رئال تحققپذیر است؟
9ـ آیا تأثیرپذیری از جامعه محدود به انواع و قالبهای خاصی است؟ آیا اثرپذیری شعر و داستان با اثر تغزلی و تعلیمی به یک نسبت است؟
10ـ آیا میتوان از اثرپذیری اجتماعی نظریههای ادبی سخن گفت؟
11ـ آیا منظور از جامعه در این تعابیر صرفاً جنبههای سیاسی را دربر میگیرد؟ آیا تأثیر جامعه به معنای تأثیر حکومت و ایدئولوژی خاصی است؟
12ـ آیا ممکن است تأثیرات اجتماعی در مورد دو نویسنده، یا دو متن متفاوت و یا حتی متضاد باشد؟ آیا ممکن است اثری به گونهای منفی و واکنشی تحت تأثیر جامعه قرار گیرد؟
13ـ واقعیتهای اجتماعی براثر تأثیر مینهند یا آرمانهایی که هنوز تحقق نیافتهاند؟
14ـ آیا نشانههای اثرپذیری اجتماعی اثر ادبی به طور پراکنده در متن منتشر است یا آنکه ساخت کلی متن از جامعه اثر میپذیرد؟
15ـ آیا اثر تحت تأثیر و نمایشگر بخش و طبقهی خاصی از جامعه است یا میکوشد تصویری از همهی جوانب اجتماع به دست دهد؟
16ـ آیا اثر با مقطع معینی از جامعه نسبت دارد یا با گسترهای تاریخی از اجتماع در ارتباط است؟
17ـ آیا روابط اثر و جامعه به گونهای آشکار مطرح شده است یا به صورتی پنهان و نامستقیم؟
18ـ آیا اثر همواره صرفاً به روایت بیکم و کاست فضای جامعه دست میزند یا در آن تصرف و اغراق میکند و احیاناً با دیدگاهی ناقدانه به آن مینگرد؟
19ـ آیا آثار نویسندگانی که ظاهراً به جامعه توجهی نشان نمیدهند، برکنار از هرگونه تأثیر اجتماعی است؟
20ـ آیا نگاه اجتماعی به ادبیات الزاماً به معنای داوری ارزشی و نگاه تعهدآمیز است؟
بیتردید با تأمل بیشتر میتوان بر این پرسشها افزود و یا بسیاری از آنها را به شکلی دقیقتر و فنیتر مطرح کرد.
مسألهی پیوند جامعه و ادبیات بسیار پیچیده و دارای جوانبی گوناگون است و همواره در مباحث نقد ادبی حضور داشته است. در حقیقت گرایشهای گوناگون جامعهشناسی ادبیات یا مکاتب دیگری که به نحوی با این قلمرو ارتباط یافتهاند، هرکدام به بخشهایی از این زمینهی پهناور توجه کردهاند و در پی پاسخ تنها تعدادی از پرسشهای بیست گانهی پیش گفته، برآمدهاند.
چشمانداز تاریخی جامعهشناسی ادبیات
گزارش تمام تأملات پیرامون مسائلی که به گونهای به نسبت جامعه و ادبیات پیوند دارد، به صورتی دقیق، سزاوار و منسجم و در عین حال موجز بسیار دشوار است. تقریباً همهی شاخههای خرد و کلان نقد ادبی، بعدی جامعهشناسی نیز دارند. جامعهشناسی ادبیات برخلاف بسیاری مکاتب دیگر در یک مقطع معین تاریخی و یک محدودهی مشخص جغرافیایی و فرهنگی، دارای سیر تکوین، اوج و افول آشکاری نیست و پیوسته در حال اُفت و خیز و بازگشت به جریانهای پیشین بوده است. از اینها گذشته مناسبات جامعه و ادبیات چندان عام و گسترده است که میتوان ادعا کرد هیچ دورهی تاریخیای خالی از ذهنیتی هر چند مبهم و کلی و نظریهای هرچند خام و نارسا در این باره نبوده است.
به هر روی می کوشیم در این مجال اندک پس از اشارهای گذرا به ریشههای تاریخی جامعهشناسی ادبیات در مفهوم فنی امروزی آن، جریانهای عمده، چهرههای ممتاز و مفاهیم کلیدی این قلمرو پهناور را معرفی کنیم و با اشاراتی کوتاه به واپسین جریانها که در زمانی نزدیک به ما متولد شدهاند، به مسیر تحولات در پیش رونگاهی بیندازیم.
هنر و جامعه: همزادان دیروز
ارتباط هنر و جامعه از اساسیترین مسائلی است که توجه تاریخنگاران هنر و زیباییشناسی را به خود جلب کرده است.
بیگمان یکی از نامدارترین و گستردهترین پژوهشها در این زمینه، کتاب تاریخ اجتماعی هنر نگاشتهی آرنولد هاوزر است، که تاریخ هنر را از منظری کاملاً اجتماعی بررسی کرده است و پیوند تحولات هنری و ایجاد سبکهای جدید و از میان رفتن سبکهای پیشین را با تحولات مختلف اجتماعی آشکار ساخته است و تولد یا زوال جریانات را با وقوع حوادث معین اجتماعی گره میزند.1
ارنست فیشر در ریشهیابی ارتباط هنر و جامعه به اصل «تصورناپذیری ابزار بدون انسان و انسان بدون ابزار» توجه میدهد. فیشر میپندارد انسان از آغاز همان گونه که ابزار و سلاح میساخت و در جست و جوی خوراک و پناهگاه بر میآمد، به کارهای هنری نیز دست مییازید، نقاشی و پیکرتراشی میکرد و به هنگام کارهای دستهجمعی، ترانه میخواند.2
دکتر آریانپور ـ از پیشگامان جامعهشناسی و جامعهشناسی هنر در میهمن ما ـ نیز پس از بررسی دیدگاههای گوناگون دربارهی منشأ هنر، نگرشها یی را که به شیوهای هنر را با فردیت هنرمند پیوند میدهد، به یک سو مینهد و به این نتیجه میرسد که اجتماع، مهمترین منشأ پرورش شکوفایی هنر ابتدایی است.3
در زندگی ابتدایی، جمع انسانی اهمیت بسیار داشت. زندگی معنای خویش را از جمع و روابط انسانی به دست میآورد ـ ذهنیتی که تا امروز همچنان تداوم یافته است. اشکال گوناگون هنری زبان، آوازهای موزون و مراسم جادویی ـ کوششی جمعی بود که همهی انسانها در آن مساهمت داشتند. هنر وسیلهای برای تسخیر طبیعت و حیوانات توسط جامعهی انسانی به شمار میرفت. هنر فردی اساساً مفهومی متأخر و حتی امروزین است. پیشرفت زندگی اجتماعی انسانها، یک جانشینی و رویآوری آدمی به کشاورزی مفهوم هنر را دیگرگون ساختند.4
تقسیم کار و تخصص که پیامدهای مستقیم و ضروری شکلگیری تمدن بود، رفته رفته هنر را پدیدهای ویژه و هنرمندان را گروههای ممتاز ساخت. در این جامعهی تازه شکل گرفته دیگر نه هنرمند، هنر خویش را به منزلـهی ابزار مینگریست و از آن تنها برای بهرهبرداری از طبیعت سود میجست و نه هنر و جامعه میتوانستند یگانگی آغازین خود را پاس دارند. پنداری «من» هنرمند و بسیاری مسائل غیراجتماعی دیگر این دو را از هم جدا میکرد.
با آنکه از آن سالهای دیرینه و جادویی هم نهادی و همانی هنر و جامعه دور افتادهایم اما آثار پدیده آمده، هنوز هم این ارتباط دوسویه را می نمایانند.
پیشینهی گره خوردگی مطالعات ادبی با مسائل اجتماعی
به سهولت و قطعیت نمیتوان نقطهی آغاز معینی برای آمیزش مطالعات ادبی با مسائل اجتماعی سراغ کرد. در این زمینه اجماعی میان پژوهندگان وجود ندارد و شاید بهتر باشد اندکی دورتر رویم و زمینههای اجتماعی پدیداری این رویکرد را تا اندازهای شناسایی کنیم ـ رویکردی اجتماعی به رویکرد جامعه شناختی ادبیات!
از حدود سال 1830م رمانتیسم در بیشتر کشورهای اروپایی جای خود را به واقعگرایی داد. از نویسندگانی که چندان واقعگرا نبودند، چون دیکنز، گوگول و بالزاک به گروهی واقعگراتر رسیدیم؛ مانند جرج الیوت، تولستوی و فلوبر. جنبشن رماننویسان واقعگرا را میتوان واکنشی در مقابل کلگرایی رمانتیکها دانست. واقعگرایی رمان سدهی نوزدهم ریشه در شیفتگی به «چنین استی» زندگی بود و برخلاف رمانتیسم توجه خود را نه به آینده و نه به گذشته، بلکه به زمان حال معطوف میکرد. رمان در میانهی سدهی نوزدهم «منظری گسترده بر بخشهای متعدد جامعه و شمار بزرگی از گونههای شخصیت میگشاید و البته این گونههای شخصیت برحسب کنشها و رابطه های اجتماعیاشان به تصویر کشیده میشوند. انتقال محوری میان رومانتیکها و نسل نخستین واقعگرایان، بیش از هر چیز انتقال از تخیل است به دیدی اجتماعی و همین انتقال در نظریه ادبی خود را نشان داد.5»
روان بنیادی و جامعه بنیادی از دیگر جریان های فکری بودند که تناقضاتشان در تولد نقد جامعهشناسی تأثیر قطعی داشت، مباحثات و مجادلـههای فراوانی در این زمینه به طور همزمان در فرانسه (سورل، لانسون، گراسری، پوسینه، اَرِآ، موفیه، گاستینه و لالو)، آلمان (بورکهارت و هوسن اشتاین و شمارلو) و انگلستان (ایرجوهیرن) به وجود آمد. مناقشاتی که سرانجام باعث توجه بیشتر منتقدان ادبی به مسألهی اجتماع شد اما ناقدان همچنان روانشناسی فردی را در آفرینش هنر مؤثرتر میدانستند. از این رو م.لالو در کتاب طرح یک زیباییشناسی موسیقی علمی برای توصیف هنر سه جنبه را برمیشمارد: «جنبهی فیزیولوژیک، جنبهی روانی و جنبهی جامعهشناسانه.» و نیز از همین روست که ای هیرن برآن است که «انگیزهها یا محرکهای درونی Impulsions هنر، محرکهای فردی هستند و ماهیت آنها احساسی است و در نتیجه فقط از وضع روانی فرد ریشه میگیرند ولی نمیتوانند منشأ هنری به خود بگیرند. مگر وقتی که هنرمند از تصویرهای ذهنی و وسیلههای بیانیای استفاده کند که محیط اجتماعی برای او فراهم میآورد.6 آنچه در زندگی هنری و سیر و تکامل آن توجه ناقدان را همیشه به خود جلب کرده است، تحولاتی است که در آن روی میدهد. دستهای آن را نشانهای از یک انحطاط کلی میدانستند و آن را با «زوال آرمان های سیاسی و اجتماعی خود» نزدیک میدیدند. از همین رو منتقد و مورخ فرانسوی فردینان برونیتر در تبیین و توجیه جهشها و انقلابات بزرگ در تحول ادبیات بسیار کوشید. برونیتر هنر را به نوعهای زنده تقسیم کرد و کوشید تا اصول «گزینش انواع» داروین را در مقیاسی وسیع، در قلمرو هنر و ادبیات به کار گیرد.7
هرچند نظریهی برونیتر ناکام ماند، راه را برای طبیعتگرایان گشود. ناقدانی برسرکار آمدند که برای عامل طبیعی نقش بسیاری قائل بودند و میکوشیدند تا هنر را با توجه به محیط طبیعی آن بررسی و تبیین کنند. اینان میپنداشتند که هنر عبارت است از ترکیب، تلفیق و بازپردازی Transposition عوامل طبیعی، از همین رو «الیفور» هنر نقاشی را که از دید او نسبت به سایر هنرها همبستگی بیشتری با طبیعت دارد، میستاید.8
ناقدان بعدی عوامل محیطی را به دو گروه عوامل طبیعی و عوامل اجتماعی تقسیم کردند. اکثر آنها همچون سوروکین و بهکر و بارنس تاکید میکردند که عوامل اجتماعی در مقایسه با عوامل طبیعی تأثیر افزونتری برهنر و ادبیات دارند و رها کردن زمینهی اجتماعی فرآیند هنری را خطایی سخت نابخشودنی خواندند.
برخی مورخان نقد ادبی مانند ادموند ویلسن، سابقهی نقد ادبی برمبنای جامعهشناسی را به پژوهشی دربارهی حماسهی هومر اثر «ویکو» در قرن هجدهم میرسانند. ویکو در این پژوهش به شرایط اجتماعی دوران زندگی شاعر یونانی توجه میکند. اما نقطه آغاز این مکتب به صورت یک جریان گسترده و ممتد را در سدهی نوزدهم باید جست و جو کرد. در آثار منتقدانی چونان مادام دواستان (1817-1766) و هیپولیت تن (1893-1828) و فیلسوفانی مانند هگل و مارکس که اصولی را پیریزی کردند که بسط و پرورشهای بعدی، آگاهانه یا ناآگاهانه با آنها پیوند مییابد.9
هرچند نمیتوانیم تن را بنیانگذار یکه و تنهای نقد جامعهشناسی و پدر جامعهشناسی ادبیات معرفی کنیم، اما بیگمان او یکی از طلایهداران این مکتب به شمار میآید. تن در مواجهه با منتقدانی که طبیعت را یگانه عنصر تأثیرگذار در ادبیات میدانستند، زیستشناسی، جغرافیا و تاریخ را در کنار یکدیگر جای داد و عوامل مؤثر در ظهور آثار ادبی را نژاد، محیط و زمان معرفی کرد.10
محیط از نظر تن یک ذهنیت اجتماعی یک دست و اثیری است که از پیچیدگی ساختارهای قدرت تاریخی فاصلهی بسیار دارد. تأثیر محیط اجتماعی جزئی است از زمان ـ برداشتهای فراگیر عصر ـ یا جزئی از محیط ـ شرایط خاصی که بر تولید ادبی تأثیر میگذارد.
«محیط یعنی حال و هوای کلی اجتماعی و فکری که گونهی اثر ادبی را تعیین میکند. محیط گونههایی را مجاز میداند که با آن همسان و همخوان باشند و گونههای دیگر را با موانعی که ایجاد میکند و حملاتی که در هرگام از تکاملشان تجدید میکند، نابود میسازد.»11
در نظر تن «عظمت اجتماعی یا تاریخی با عظمت هنری یکسان دانسته میشود. هنرمند بیان کنندهی حقیقت و ضرورتاً بیان کنندهی حقایق اجتماعی و تاریخی است. آثار هنری از این جهت که یادگار دورانی هستند، سند به حساب میآیند و فرض براین است که بین نابغه و عصر خودش هماهنگی وجود دارد.»12
دنیای درون هنرمند و شخصیت فردی نویسنده یکسره به سویی نهاده میشود. تن تحت تأثیر فلسفهی اسپینوزا و تجربهگرایان انگلیسی بود. از اسپینوزا بی چون و چراترین جبرگرایی را آموخت و تجربهگرایان نیز به او آموختند که نظریات و عقاید ما چیزی نیستند «جز استحالههای تأثیراتی که از طریق حواس به ما منتقل میشوند»13
بیشک تن در عقیدهی خود راه اغراق و مبالغه پیموده است. نمیتوان تمام جلوههای ذوق و هنر را مطلقاً محصول علل خارجی دانست و تأثیر ذوق و ابتکار انسانی را به کلی نادیده گرفت. در میان منتقدان کسانی بودند که تنها یکی از سه اصل مورد نظر تن را عامل عمدهی آفرینش ادبی میدانستند.14
گوایو کار تن را به نحوی تکمیل میکند و دومین جنبهی زیباییشناسی جامعه شناختی را مینمایاند. او به تأثیر ادبیات برمحیط اجتماعی تکیه میکند. تن میپنداشت که جامعه نابغه و نویسنده را برمیانگیزد و در عین حال او را مقید میکند. در نظر گوایو، نابغه به نوبهی خود جامعهای جدید خلق میکند. آمیزهی آرای این دو را میتوان این گونه بیان کرد: با آن که «نابغه از این یا آن محیط اجتماعی برمیخیزد، خود آفرینندهی یک محیط اجتماعی جدید یا دگرگون کنندهی محیط اجتماعی قدیم است.»15
شاید بتوان جامعهشناسی در معنای امروز را شکل تکامل یافتهی نظریههای تن و گوایودانست. یکی دیگر از سرچشمههای نقد اجتماعی در آراء برخی اندیشگران سدهی نوزدهم روسیه یافتنی است که بر جامعهشناسی ادبیات به ویژه صبغهی مارکسیستی آن تأثیر بسیار گذاشته است.
گفته میشود که آموزهی رئالیسم سوسیالیستی از مارکس و انگلس است ولی حقیقت این است که نیاکان این آموزه منتقدان «دموکرات انقلابی» روسیه در سده ی نوزدهم یعنی و یساریون گریگوریویچ بلینسکی (1848-1811) و پیروانش بودند. اینان به چشم نقد و تحلیل به ادبیات مینگریستند و هنرمند را روشنگر اجتماعی میدانستند و میپنداشتند «ادبیات میبایست از تکنیکهای هنری پیچیده پرهیز کند و به صورت ابزار تکامل اجتماعی درآید. هنر بازتاب واقعیت اجتماعی است و میبایست ویژگیهای نمونه نمای واقعیت اجتماعی را تصویر کند.»16
البته بلینسکی واقعگرایی را تا آنجا لازم میداند که ادبیات را با زندگی پیوند دهد و سیر این پیوند به شکلی منطقی و کارآمد برای دستیابی به یک تأثیر اجتماعی به کار برده شود.17 بسیاری او را پدر نقد ادبی اجتماعی، نه تنها در روسیه بلکه شاید در سراسر اروپا، مینامند. البته بلینسکی هنر را تنها از نظر گاه تاریخی و اجتماعی نمینگریست و حتی سعی نمیکرد تا
«هنرمند یا اثر هنری را به فلان زمینهی خاص اجتماعی نسبت دهد و تأثیرات خاصی را در هنرمند باز نماید و به بررسی و توصیف روشهایی که او به کار برده، بپردازد و دلایل روانشناختی یا تاریخی توفیق یا شکست شگردهای خاص او را توضیح دهد، البته گاه این کارها را میکرد و در واقع نخستین و بزرگترین مورخ ادبیات روسیه بود اما از جزئیات بیزار بود و میلی به تحقیقات دقیق نداشت.»18
معروفترین پیروان بلینسکی نیکالای گاویلوویچ چرنیشفسکی (1889-1828)، نیکالای آلکساندروویچ دابرالیوبوف (1861-1836) و دمیتری ایوانویچ پیسارف (1868-1840)، آن مایه راه افراط پیمودند که اساساً در این نکته تردید کردند که آیا «ادبیات آن مایه و مقدار رسالت اجتماعی در خود دارد که آن را مستحق یک هستی ماندگار کند»19 آنان میپنداشتند تنها زمانی هنر دارای ارزش است که سراپا از حقیقت زمانه سرچشمه گرفته باشد. آنان برای منتقد حتی ارزشی والاتر از نویسنده قائل بودند و او را دارای نیرویی خارقالعاده میدانستند که میتواند دنیای توصیف شده در داستان را ژرفتر از خود نویسنده درک کند.
دابرالیوبوف حتی میگفت که هنر نه اثری ادبی یا هنری بلکه سندی اجتماعی است. او در نقد یک اثر چنان از شخصیتها سخن میگفت که گویی اشخاصی واقعیاند که در برابر محیط واقعی خود واکنش نشان میدهند نه موجوداتی آفریدهی ذهن نویسنده.20
تکوین و تکامل جامعهشناسی ادبیات
جامعهشناسی ادبیات از سدهی بیستم به شکل رویکردی تخصصی و فراگیر مورد توجه قرار میگیرد، گسترش پیدا میکند، به شاخههای گوناگونی بخش میشود و تقریباً بر همهی رویکردهای دیگر تأثیر میگذارد و رویکردهای تلفیقی تازهای را نمایان میسازد.
در آغاز سدهی بیستم به سال 1904 تأملاتی از لانسون دربارهی پیوند تاریخ ادبیات و جامعهشناسی در مجلهی «فلسفهی اولی و اخلاق» مییابیم که در کنار نگاشتههای امیل دورکیم جامعهشناس مشهور نشر مییافت. این نوشتهها و نگاشتههای مشابه خبر از حضور جریانی تازه در این سده میداد. اما نقطهی عطف رویکرد جامعهشناختی به ادبیات را باید در دورهی رواج مارکسیسم ـ دهههای 1920 و 1930 ـ جست و جو کرد. منتقدان مارکسیست از منظری متفاوت با چشمانداز اومانیسم، به ادبیات توجه کردند. در این دو دهه نقد عملاً معطوف به رئالیسم بود. از این رو در ابتدا توجه نقد مارکسیستی بیشتر به رمان بود، به ویژه رمان سدهی نوزدهم. اگر شخصیتی را به عنوان نقطهی عطف جامعهشناسی ادبیات، چه از نظر پدید آوردن نظام فکری و زبانی گسترده و منسجم و چه از نظر تأثیر برجریانها و شخصیتهای پس از خود سراغ کنیم، بیهیچ تردید او کسی نیست جز گئورک لوکاچ ناقد و اندیشگر مجارستانی.
لوکاچ در سال 15-1914 کتاب دورانساز نقد نظریه رمان را منتشر میکند. مبانی نظری جامعه شناختی این اثر مهم از هگل، دیلتای و مارکس و بر است. همچنین از انگلس و مارکس باید یاد کرد. اما اهمیت کار لوکاچ آن است که این مبانی جامعهشناسی را به گونهای روشمند و عمیق وارد قلمرو نقد ادبی میکند. این کوشش پیش از او به این دقت و سامانمندی صورت نگرفته بود. لوکاچ چندین دهه در پروردن جامعهشناسی ادبیات پیشتاز بود. البته در این سالیان دراز لوکاچ، پیاپی تغییر و تکامل مییابد. او شاخصترین چهرهی این رویکرد در نیمهی نخست قرن بیستم است. البته شاخصترین چهرهی نیمه دوم قرن یعنی لوسین گلدمن به شدت تحت تأثیر اوست و در حقیقت مبانی فکری و روشهای او را گسترش بخشیده است. جریان مارکسیستی تنها به شوروی و کشورهای بلوک شرق منحصر نیست. مثلاً اندکی پس از دهههای بیست و سی که از آن یاد کردیم، رالف فاکس مارکسیست انگلیسی کتاب شاخص رمان و مردم را به سال 1937 منتشر میکند. گرامشی نیز در ایتالیا در دههی 1930 آغازگر مباحث مهمی در این زمینه میشود. دو نویسندهی آلمانی مارکسیست دههی سی یعنی برشت ـ هم در مقام عمل در صحنهی تأتر و هم در مقام نظر ـ و والتر بنیامین با پژوهشهای گسترده، چشماندازهای تازهای را در این قلمرو مطرح میکنند که با منظر لوکاچ تفاوتهایی دارد. بنیامین در مقالهی مهم «اثر هنر در عصر باز تولید ماشینی» (1933) به گونهای، برنوگرایی و خلاقیت و آشنایی زدایی ـ برخلاف نقد دههی بیست و سی مارکسیستی ـ تکیهی بسیار میکند. در همین سالهاست که جمعی از ناقدان و فیلسوفان مارکسیست چون آدرنو، هورکهایمر و مارکوزه مؤسسهی پژوهشهای اجتماعی فرانکفورت را پایهریزی میکنند. این جریان که با نام مکتب فرانکفورت شهرت دارد در سال 1932 از آلمان رانده میشود و در سال 1950 دوباره به آلمان باز میگردد. مکتب فرانکفورت دیدگاه کاملاً متفاوتی را با برشت، بنیامین و لوکاچ مطرح میکند. این مکتب در عین تکیه براهمیت تحلیل جامعهشناختی اثرهنری، برنفی رئالیسم اصرار میورزد. چهرهی مهم تأثیرگذار برنیمهی دوم سدهی بیستم چنانکه یادآور شدیم لولسین گلدمن رومانیایی است. نقطهی شروع فعالیت جدّی او را باید سال 1947 انگاشت. او از این زمان شالودهی روش خویش را ضابطهبندی میکند. گلدمن با این اصل بنیادین آغاز میکند که «از دیدگاه ماتریالیسم تاریخی، عنصر اساسی در تحلیل آفرینش ادبی این واقعیت است که ادبیات و فلسفه در سطوح مختلف بیانگر نوعی جهان بینیاند و جهانبینیها مسائل فردی نیستند بلکه اجتماعیاند.»21
گلدمن در تثبیت و استقرار جامعهشناسی ادبیات به عنوان یک رویکرد فنی و کارآمد نقشی بیبدیل دارد به ویژه آنکه او در آمیختن این جریان با جریان دیگری که چه بسا رویاروی با رویکرد جامعهشناسی شناخته میشود یعنی ساختارگرایی بسیار نقش آفرین است. اساساً در ترسیم دامنهی جامعهشناسی ادبیات، توجه به آمیزشهایی از این دست بسیار اهمیت دارد. بسیاری از ناقدانی که بر این مکتب تأثیر گذاشتهاند، ممکن است متعلق به رویکردهای دیگر باشند مثلاً میخائیل باختین اندیشگر بزرگ روسی در بسیاری پژوهشهای خود به عمیقترین معنا به جامعهشناسی ادبیات میپردازد.
جریان نقد جامعه شناختی مارکسیستی پس از 1960 تحت تأثیر ساختارگرایی و پیامدهای آن مانند پسا ساختارگرایی و ساخت شکنی قرار گرفت. در همین دههی 1960 زبان و رویدادهای اجتماعی ـ تاریخی به طرزی جداییناپذیر با یکدیگر مرتبط میشوند.22
جریان نوآیینتر موسوم به «نقد اجتماعی» از دههی هفتاد و هشتاد با چهرههایی چون کلود دوشه و پیرزیما شکل میگیرد که عمدتاً متن را قلمرو مدّاقهی انتقادی قرار میدهند و شاید بهتر باشد آن را جامعهشناسی متن خواند. جریان نسبتاً نوظهور دیگر «زیباشناسی دریافت» یا «جامعهشناسی خواندن» است که شکل خام و ابتدایی آن را در کتاب با داستان و خوانندگان (1932) نگاشتهی خانم لیویس میتوان بازیافت. از پیش روان این جریان داگلاس ویپلر است که به سال 1937 یادداشت تحقیقی دربارهی جنبههای اجتماعی خواندن در بحران را منتشر میکند و نیز روبر اسکارپیت را میشناسیم با جامعهشناسی ادبیات (1958). اما شکل فنیتر آن را در این دو کتاب مهم میتوان ملاحظه کرد: در باب زیباشناسی دریافت (5-1972) نگاشتهی روبرت یاوز و خواندن را بخوانیم (1982) به قلم ژاک لنار و پییرپوژا.23 از جمله نامآورترین منتقدان معاصر نظریه مارکسیستی جامعهشناختی ادبیات میتوان از ایگلتون و جیمسون یاد کرد.
توضیح این نکتهها ضرورت دارد که اولاً جریان نقد مارکسیستی و نقد جامعهشناسی همواره به یک معنا به کار نمیرود. حتی خود نقد مارکسیستی در مراحل متفاوت تاریخی و در قلمروهای فرهنگی ـ جغرافیایی مختلف، معناهای چندگانهای را القا میکند. اساساً «هرگز یک چشمانداز واحد مارکسیستی در مورد ادبیات پیدایش نیافت.»24 ثانیاً جامعهشناسی ادبی چه به معنای مارکسیستی آن و چه به معنای عام، با افت و خیزهایی همراه بوده است که با تحولات اجتماعی مانند انقلاب شوروی، اختناق استالینستی، جنگهای جهانی، جنگ ویتنام و دیگرگونیهای فرهنگی به ویژه در قلمرو نقد هنری و ادبی مانند رواج ساختارگرایی ومدرنیسم در ارتباط نزدیک بوده است.25
پس از تأمل در سیر تاریخی جریانهای این رویکرد به تحول مفهومی جامعهشناسی ادبیات میرسیم. به راستی جامعهشناسی به معنای سدهی بیستمی آن چیست؟ تمایز آن با رویکردهای دیگر کجاست و اساساً ضرورت وجودی این رویکرد کدام است؟
بسیاری از نظریههای ادبی را میتوان به علت کم توجهی به ارتباط میان ادبیات و جهانی که آن ادبیات را در خود پرورانده است، نقد کرد. نظریههایی که متن ادبی را جدا از جامعهی پدید آورندهی آن و تنها از طریق واژه، سبک، ساختار و... بررسی میکنند و چشم بر روی رویدادهای تاریخی میبندند که زمینهی مساعد تولید یک اثر را فراهم آوردهاند و مردمی را که همان گونه که بر فضای کلی ادبیات اثر مینهند، از آن تأثیر نیز میگیرند، نادیده میانگارند.
دربارهی تأثیر و تأثر متقابل ادبیات و جامعه در جای خود به تفصیل سخن خواهیم گفت. در اینجا تنها به اصلیترین چشماندازهای اثرگذاری دوسویه و دیالیکتیکی اشاره میکنیم زیرا تحلیل تعاملهای پیچیده و متنوع ادبیات و اجتماع در شکلگیری نقد جامعهشناسی ادبیات نقش بسیار داشته است. چشمانداز نخستین، تحلیل موقعیت اجتماعی نویسنده است که ممکن است بر پایهی گفتارها و کردارهای غیرادبیاش تبیین شود.26 زندگینامهی نویسنده و کنکاش در محیط زندگانی و پرورش نویسنده به ویژه خانواده و محیط تربیتی او نیز گاه مورد توجه قرار میگیرد. البته، پیداست این زمینه چهبسا مجال افراط و گزافکاری را برای برخی ناقدان ساده انگار فراهم کند.
اگر ادبیات را صرفاً بازتاب مستقیم جامعه و تاریخ و عکس برداری از آنها بدانیم و به تعبیر دیگر ادبیات را مدرکی اجتماعی بیانگاریم که نقد جامعهشناختی تنها ابزار بازنمایی ارجاعات آن به مسائل معین اجتماعی است، بیشک از ژرفا و پیچیدگی آن کاستهایم.
جامعهشناسی ادبیات در معنای فنی و راستین آن، رابطهی جامعه و اثر ادبی را بسیار پیچیدهتر و متنوعتر فهم میکند. مثلاً چنان که ولک یادآور میشود در مرحلهی نخستین باید تصویرهایی را که متن از اجتماع به دست میدهد از این نظر بخشبندی کنیم که کدام یک تعمداً واقعگرایانه است و کدام یک کاریکاتور یا هجو یا آرمانسازی رمانتیک است.27
چشمانداز دیگر این رابطه که گاه مغفول میماند، قلمرو مخاطبان و اثرپذیری آنها از متن است که در برخی مطالعات جدیدتر بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. وسعت دامنهی مخاطبان نیز در همین زمینه قابل تأمل است. یعنی در کنار جامعهشناسی خواندن و قرائت و فهم واکنش خوانندگان و بررسی متن، از جامعهشناسی مخاطبان نیز میتوان سخن گفت. پس جامعه و تحلیل اجتماعی، سه دنیای پیش از اثر، در اثر و پس از اثر را دربر میگیرد.28
توضیح این نکته ضرورت دارد که مکتب نقد جامعهشناسی مبتنی برواکنش خواننده، خوانندگان عام را در نظر دارد، در حالی که مکتب نقد مارکسیستی برحسب «طبقه» تمایزات و تفاوتهایی را بین خوانندگان و مخاطبان درنظر میگیرد و این یکی از تفاوتهای عمدهی این دو مکتب است.29
مکتب جامعهشناسی را با مکاتب دیگر نیز میتوان سنجید. اکثر مورخان ادبی نقد اجتماعی را واکنشی به نقد نو و نقد روانشناختی ـ که شارل مورون در فرانسه آن را تبلیغ میکرد ـ معرفی میکنند. برخلاف نقد روانکاوانه که به روانشناسی فردی توجه دارد و میکوشد بازتابهای روانشناختی را در متون ادبی کشف کند، نقد جامعهشناسی به تودهی مردم ـ عام وخاص ـ و تأثیر و تأثرات آنها توجه نشان میدهد. نقد جامعهشناسی راه خود را از مکتبهای دیگر جدا میکند؛ از ناقدان نقد نو که در «جستجوی متن» خود را به «واژههای روی صفحه» محدود میکنند یاصورتگرایانی که در اصل به آنچه ادبیات را از دیگر روشهای کاربرد زبان متمایز میکند، توجه نشان میدهند و نیز ساختارگرایانی که به دنبال تثبیت ساختارهایی هستند که زیربنای روایتاند و معنا را میسازند. جامعهشناسان ادبی در موقعیتها و شرایط تاریخی و مسائل سیاسی مربوط به متون ادبی تأمل میکنند.30
تأثیرها و امتزاجهای جامعهشناسی ادبیات
هیچ کدام از رویکردهای نقد ادبی به ویژه جامعهشناسی ادبیات در چشمانداز تاریخی خود رویکردی ثابت، لایتغیر، خالص و به دقت مرزبندی شده نیست. جامعهشناسی ادبیات از یک سو تقریباً برتمام رویکردهای دیگر تأثیر گذاشته است و آن رویکردها را با مبانی و جهتگیریهای خویش در آمیخته است و از سوی دیگر از رویکردهای بسیاری تأثیر پذیرفته است. این رویکردهای دیگر حتی شامل جریانهایی میشود که در اساس یکسره با اصول جامعهشناسی ادبیات رویاروی قرار میگیرند یا دست کم معارض شمرده میشوند. اساساً در تشکیل شاخههای گوناگون جامعهشناسی ادبیات این اثرپذیری از رویکردهای دیگر نقش برجستهای دارد. میکوشیم به اهمّ این اثرپذیریها و آمیختگیها نگاهی گذرا افکنیم:
الف. رویکرد روانشناختی: پایان سدهی نوزدهم نقطهی گرهخوردگی نقد روان بنیاد و جامعه بنیاد است. شاید بتوان اشخاصی همچون تارد و ادموند ویلسون را نماد و نمایندهی این گرهخوردگی دانست. شخصیتهای دوچهرهای که آمیزهای از روانشناسی و جامعهشناسند. تارد میکوشد نشان دهد که چگونه جامعه بر روی «من» نویسنده تأثیر میگذارد و به درون حساسیتهای او نفوذ میکند و شخصیت روانی او را شکل میدهد. ادموند ویلسون نیز همچون تارد شیوهای را به کار میگیرد که میتوان آن را ترکیبی از روانشناسی و جامعهشناسی دانست. برخلاف مارکسیستها که به تحلیل عوامل اجتماعی مؤثر در آفرینش اثر اصرار میورزند، ویلسون میکوشد تا با عناصر روانشناختی، احساسات نویسنده نسبت به طبقهی خود و تأثیراتی که تلاشهای اقتصادی در زندگی او بر جای میگذارند، توصیف کند. ویلسون همچنین به برخوردها و واکنشهای روانی نویسنده به عرف و قراردادهای اجتماعی توجه نشان میدهد.
موضوع نوشتههای منتقدان مارکسیست عمدتاً اجتماعی است و در آنها غالباً به فرد توجه خاصی نمیشود و بررسی جنبه های جامعهشناختی متون ادبی وجههی همت قرار میگیرد که چنان که پیشتر گفتیم، ممکن است در پارهای موارد با روانشناسی شخصیتهای منفرد در تضاد باشد. منتقدان مارکسیستی در بررسی شخصیتها، معمولاً عوامل اجتماعی و تاریخی گستردهای را مورد بحث قرار میدهند و شخصیتها را محصول آن شرایط تلقی میکنند و فراموش میکنند که «روانشناسی فردی هم فراوردهای اجتماعی است.»31
ب. نظریه اخلاقی: یکی از گرایشهای نزدیک به مباحث روانشناسی است و از آنجایی که ادبیات را به عنوان بخش مکمل فعالیت یک گروه اجتماعی درنظر میگیرد و با توجه به وضعیت آن گروه به تفسیر و سنجش آن دست مییازد، با جامعه شناسی ادبیات هم مرز میشود.
«یک نظریهی اخلاقی اگر با سعهی صدر امور را تجزیه و تحلیل کند، باید با توجه به کلیت اجتماعی، ادبیات را تفسیر کند و ارج نهد. گروه اجتماعی یک نظریهی اخلاقی هر قدر مشخصتر باشد نظریهی اخلاقی قاطعتر و صریحتر خواهد بود»32
البته متأسفانه سوء تعبیری که از نظریههای معطوف به ساخت و صورت اثر و نیز آرایی که تکیه بر اعتبار و ارزش درونی و مستقل اثر دارند، ایجاد شده است، این تصور را رواج داده که منتقد تنها با خود اثر سروکار دارد و بس. از جمله باید به مجموعهی نتایج بیرون از اثر و تأثیر اثر بر مخاطب کاملاً بیاعتنا و خونسرد باشد. «توجه به این نتایج را میتوان به دیگران واگذاشت. شاید به یک کشیش یا پلیس»33 اما حقیقت این است که سخن از جنبههای اخلاقی اثر همواره نه به معنای طرح مسائل بیرون از اثر است و نه به معنای داوری ارزشگذارانه. به هر روی ارزشهایی که از طریق یک اثر ادبی مطرح میشود، ممکن است در نظر یک گروه، یک طبقه، یک ملت یا یک فرد، مهم جلوه میکند.
بدین ترتیب نظریههای اخلاقی ادبیات نیز نظریههایی اجتماعی هستند اما این بدین معنا نیست که تمام اخلاقیات، اخلاقیات اجتماعی است و یا این که قضاوتهای اخلاقی همان قضاوتهای اجتماعی است.
ج. رویکرد تکوینی و ساختارگرایی: از دیگر رویکردهایی است که هرچند با جامعه شناسی ادبیات تفاوتهای بنیادین دارد، اما در نقطهای با آن در میآمیزد. نقد تکوینی اساساً به بررسی مراحل تکوین اثر بر پایهی «پژوهش در دست نوشتههای نویسنده در مراحل مختلف انشای اثر، دفتر یادداشتهای او، منابع و آثار مشابه»34 میپردازد.
البته گاه از تأثیرات مختلف دیگری سخن میرود که در میان آنها چه بسا خاستگاههای اجتماعی نیز مطرح شود، اما عمدهی توجه شیوهی تکوینی به معنای سنتی آن به روایتهای گوناگون اثر و روایتهای مشابه باز میگردد. بعدها لوسین گلدمن تعبیر نقد تکوینی را به مفهومی دیگر و پیچیدهتر به کار گرفت. او که میراث بر شیوهها و مبانی ساختارگرایی بود، آن را به جامعهشناسی ادبی گره زد و در حقیقت تکوین ساختار اثر را با ساختارهای اجتماعی محیط براثر در پیوست. بنابراین کوشش گلدمن بیش از آن که به معنای نزدیک کردن نقد تکوینی به جامعهشناسی ادبیات به شمار رود از نظر تلفیق سنّت ساختارگرایی که معارض و حتی عامل اصلی بیاعتنایی به جامعه شناسی ادبیات بود، اهمیت دارد.
دسته بندی | مکانیک |
بازدید ها | 20 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 30864 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 103 |
جوش فلزات رنگی و جوش لیزری
چکیده:
اغلب خواص جوش به دلیل تفاوت بین ترکیب و مراحل حرارتی با خواص فلز مادر فرق دارد این مسئله لزوماً یک نقطه ضعف نیست به عنوان مثال در جوشکاری لب به لب استحکام بهتر جوش معمولاً مفید است البته به شرطی که از نرمی و شکل پذیری خوبی بهرهمند باشد. پس با عنوان این مسئله به این نکته خواهیم رسید که جوشکاری فلزات نرم مانند مس و AI و Ni و به طور کلی فلزات رنگی همانگونه که نسبت به سایر فلزات آسانتر است احتیاج به دقت بالاتری دارند.
در این پژوهش به چند مسئله پرداخته شده است که سر فصل مطالب به عنوان روشهای جوشکاری فلزات رنگین همچنین جوشکاری با گاز محافظ و جوشکاری با ماشین لیزر میباشد و میتوان با مطالعه هر فصل اطلاعات کاملی راجع به موضوع مورد نظر به دست آورد.
مقدمه:
همواره در ایران صنعت دستخوش تحولاتی بوده است. که بعضی مثبت و برخی منفی بوده است. صنعت جوشکاری و جوش یا به عبارتی بهتر علم جوش نیز همواره دچار تغییر و تحول شده است و امروز از صورت سنتی خود به یک علم پیشرفته تبدیل شده است. آنچه در این مقاله مورد بحث قرار میگیرد بیان گوشهای از پیشرفت این علم میباشد که در قالب جوشکاری فلزات رنگی و غیر فولادی و جوشکاری لیزری مورد بحث قرار میگیرد. جوش لیزری باعث شده که امروز کیفیت جوشکاری به طور فزایندهای بهبود یابد و امروز بیشترین کاربرد را در صنعت داشته باشد. با امید به اینکه این مقاله بتواند کمکی هر چند کوچک در این زمینه باشد .
فصل اول
1-3 خواص حرارتی مس 1
2-3 نکاتی در مورد جوشکاری مس 1
3-3 جوشکاری مس با الکترود دستی 4
4-3 جوشکاری مس با شعله گاز 5
5-3 جوشکاری مس با فرآیند TIG 7
6-3 جوشکاری مس با فرآیند MIG 8
7-3 جوشکاری مقاومتی مس 11
8-3 تعریف 12
9-3 جوشکاری برنج 14
10-3 جوشکاری آلومینیوم – برنز 20
11-3 جوشکاری سیلیسیم برنز 25
12-3 جوشکاری مس – نیکل 31
فصل دوم
4- جوشکاری با گاز محافظ 35
1-4 تعریف 36
2-4 تاریخچه 37
3-4 روشهای کاربرد 38
4-4 مزایا و محدودیتها 40
5-4 نحوء انتقال قطرات و تجهیزات از مفتول در فرآیند جوشکاریMIG 42
1-6-4 عیوب جوش MIG 50
2-6-4 تاثیر ولتاژ در نرخ تغذیه 55
3-6-4 تنظیم میزان حجم گاز 57
4-6-4 حالتهای از نفوذ ناقص 60
7-4 پارامترهای جوشکاری سیلیسلم برنز 67
8-4 پارامترهای جوشکاری مس – نیکل 69
فصل سه
9-4 جوشکاری با ماشین لیزر 72
1-9-4 مواد قابل جوش با لیزر 76
2-9-4 فولاد 77
3-9-4 فولاد ضد زنگ 78
4-9-4 آلومینیوم 79
5-9-4 مس 79
6-9-4 نیکل 80
7-9-4 تیتان 80
9-4 پارامترهای 80
10-4 نمودارهای از جوشکاری لیزری 82
11-4 جوشکاری اشعه لیزر دو لبه 88
12-4 آزمایشات 98
13-4 نتایج و بحثها 100
14-4 چکیده مقاله جوش لیزر 106
منابع و مأخذ 109
دسته بندی | حسابداری |
بازدید ها | 25 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 127 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 59 |
پروژه مالی شرکت تحقیقات و توسعه صادرات نرمافزار ثنارای
مجمع عمـومی عـادی صـاحبـان سهـام
اجزای تشکیلدهنده صورتهای مالی به قرار زیر است:
1- ترازنامه
2- صورت سود و زیان
1-2- گردش حساب سود (زیان) انباشته
3- صورت جریان وجوه نقد
4- یادداشتهای توضیحی:
الف- تاریخچه فعالیت شرکت
ب- مبنای تهیه صورتهای مالی
پ- خلاصه اهم رویههای حسابداری
ت- یادداشتهای مربوط به اقدام مندرج در صورتهای مالی و سایر اطلاعات مالی
دسته بندی | حسابداری |
بازدید ها | 33 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 47 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 41 |
پروژه مالی شرکت اشی مشی
تاریخچه گروه شرکت های تولیدی اشی مشی:
شرکت سهامی خاص گیلان سویا در سال 1371 تاسیس گردید. این شرکت با داشتن بیش از یک دهه فعالیت، یکی از مجهزترین واحدهای صنعتی تولید انواع ماکارونی، اسنک و نوشابه گازدار می باشد، در اواخر سال 1378 همزمان با راه اندازی خط تولید نوشابه گازدار در بطری یکبار مصرف(PET) و نیز راه اندازی دستگاه بطری ساز(PET) با هدف تولید و عرضه نوشابه با کیفیت رسماً فعالیت تولید انواع نوشابه گازدار را با نام تجاری اشی مشی در شرکت سیرنگ زیبا کنار آغاز نمود. روند توسعه و به روز نمودن ماشین آلات آن برابر با آخرین تکنولوژی روز جهان در کلیه بخشهای تولید محصولات متنوع شرکت همواره استمرار داشته است.
قابلیتهای تولیدی در گروه تولیدی اشی مشی:
شرکت گیلان سویاـ تولید انواع اسنک ( غله حجیم شده)، اسنک خلالی، چیپس دریایی، چیپس زنگوله ای، اسنک فلفلی و مغز دار شکلاتی.
شرکت سیرنگ گیلان ـ تولید انواع ماکارونی فرمی و ساده.
شرکت هدیه شمال ـ تولید انواع ماکارونی فرمی و ساده.
شرکت سیرنگ پلاستیک ـ تولید انواع اندازه متنوع بطری PET ( مظروف نوشابه گازدار)، بخش نوشابه سازی نمونه ای از قابلیتهای تکنولوژی تولیدات این گروه صنعتی است که در زیر به قسمتی از فرآوری و ساخت آن اشاره می شود.
تکنولوژی ساخت بطری PET و نوشابه:
تکنولوژی ماشین آلات تولید نوشابه تماماً از پیشرفته ترین نوع خود و مربوط به بعد از سالهای 2000 میلادی است در حالی که کنترل و تولید در سراسر خط بوسیله کامپیوترهای بسیار پیشرفته و تمام اتوماتیک جدید انجام می گیرد. تعداد محدودی از نیروی انسانی که همگی آموزش دیدة خارج از کشور می باشند در این صنعت اشتغال دارند. این شرکت دارای پیشرفته ترین آزمایشگاه با تجهیزات لازم و سیستمهای دقیق اندازه گیری و سنجش می باشد که از آزمایشگاههای مرجع کشور می باشد. کنترل کیفیت تمامی مجموعه از ورود مواد اولیه تا ساخت محصول و ارائة محصول ساخته شده و خدمات بعد از فروش زیر نظر کارآمدترین افراد آموزش دیده، مجرب و تحصیلکرده اداره می شود. طعم دهنده ها و افزودنیهای مجاز از معتبرترین شرکتهای جهانی تهیه می شوند. درب بطری نوشابه اشی مشی توسط شرکتهای بزرگ بین المللی جهان تهیه می شوند. مواد اولیه ساخت بطری نوشابه به نام PET از شرکت های بزرگ و معتبر خارجی تهیه و در داخل کارخانه با استفاده از وجود ماشین آلات بسیار پیشرفته جدید ابتدا به پریفرم و سپس به اندازه های 300 سی سی و 5/1 لیتر و 2 لیتر تولید می شوند.
لیبل بطر نوشابه از جنس پلاستیکBOPP است که در برابر آب و تابش خورشید مقاوم بوده ، پاره هم نمی شود و شکل و رنگ آن ثابت است.
از افتخارات
گروه تولیدی صنایع غذایی اشی مشی تاکنون برای کلیه محصولات خود موفق به اخذ علامت استاندارد ملی گردیده است.
در ژانویة 1998 تحت گواهی بین المللی صادره از سازمان خدمات گواهی بین المللی SGS به دریافت گواهی سیستم مدیریت کیفیت در شهر زوریخ کشور سوئیس نائل آمد. همچنین در نهم مارس 1998 گروه تولیدی صنعتی گیلان سویا تولید کننده اسنک جایزه و نشان بهترین مارک تجاری را اخذ نموده است.
در یازدهم ماه می 1998 گروه تولیدی صنعتی گیلان سویا موفق به اخذ نشان و جایزه کیفیت کشور فرانسه در شهر پاریس گردید.
در هشتن ژوئن 1998 در شهر برلین کشور آلمان شرکت گیلان سویا موفق به دریافت جایزه تکنولوژی و کیفیت گردید. جهت گیری برنامه های شرکت در راستای علائق و سلایق مشتریان و احترام به نظرات مصرف کنندگان محصولات این شرکت باعث گردیده تا جایگاه نام محصولات اشی مشی در تمامی اذهان جامعه کشور با حسن شهرت و اعتماد به محصولات آن تداعی شود.
روند توسعه با ارکان اصلی تامین کیفیت و اندیشه های مشتریان نسبت به محصول آموزش فن آوری و تکنولوژی مدرن و پیاده سازی برنامه مستمر ارزیابی نیروی انسانی و بهداشت مواد غذایی و اصول بازاریابی جدید یا مشتری گرانی همراه بوده است که راه این شرکت را از دوره تاسیس تاکنون در اخذ جوایز بزرگ بین المللی و ملی از سازمانهای بزرگ جهانی هموار نموده است.
مدیریت با ارائه طرحهای مختلف انگیزشی، تقویت تعلق اجتماعی انگیزش کارکنان و ارتقاء بهره وری موفق به افزایش راندمان کار در سطوح مختلف گردیده است. اصل احترام به مشتریان و کارکنان منتج به شکوفائی و توسعه تولیدات جدید شرکت بوده است. برنامه های هفتگی مشاوره ای خانواده جهت کارکنان شرکت از دیگر عوامل ارتقاء انگیزش در کارکنان می باشد. اصل وفاداری مدیریت به نمایندگان و مشتریان خود باعث نهادینه شدن مارک تجاری اشی مشی در تمامی بازارهای کشور و حفظ روابط حرفه ای با فروشندگان مواد اولیه و ماشین آلات داخلی و خارجی به این شرکت از منشور اصلی مدیریت می باشد.
مدیریت شرکت یکی از افتخارات اش این است که با پرسنل صدیق و مجرب و حمایت شهروندان شریف جامعه که با کیفیت برتر همواره برنامه های توسعه محصولات خود را در راستای انتظارات مصرف کنندگان در برنامه خود داشته باشد و با تمامی توان و امکانات روز و آخرین دستاوردهای فنی ـ تکنولوژی به تولید محصولات جدید و ایده آل جامعه تحقق بخشد.
شرکت تولیدی اشی مشی با بیش از 5000 نفر پرسنل و شرکت های وابسته زیاد جز بزرگترین کارخانه های تولیدی کشور محسوب می شود و دارای کادر اداری مجرب و حسابداری بسیار پیشرفته و مدرن است به دلیل وسعت کار یکی از کارخانه های تولید ماکارونی وابسته به کارخانه اشی مشی در نظر گرفته شده:
گزارشات مربوط به شرکت تولید ماکارونی هدیه شمال وابسته به کارخانه اشی مشی:
شرکت هدیه شمال در تاریخ 13/3/72 تحت شماره 2430 با سرمایة 000/000/10 ریال در ادارة ثبت شرکتهای تولیدی وابسته به ثبت رسیده است.
موضوع شرکت: تاسیس و احداث کارخانه تولید انواع ماکارونی به استناد و موافقت نامه اصولی صادره توسط اداره کل صنایع استان گیلان و سرمایه گذاری در سایه شرکتها یا افراد حقیقی و اشخاص حقوقی حسب مورد صادرات و واردات کالاهای مجاز و تولیدات کارخانه.
عمده فعالیت شرکت تولید انواع ماکارونی:
ظرفیت تولید شرکت طبق موافقت اصولی صنایع 1250 تن در سال مربوط که عطف به تقاضا نامة مورخ 25/4/74 ش با اصلاح پروانه بهره برداری با توجه به بررسی های بعمل آمده بشرح ذیل مورد موافقت اداره کل صنایع استان گیلان قرار گرفت.
1ـ ظرفیت تولید 2500 تن در سال در یک شیفت کاری
2ـ زیر بنا1920 متر
3ـ سرمایه ثابت 000/250/531 ریال
4ـ ارزش ماشین آلات000/118150 ریال
5ـ برق 200 کیلو وات
6ـ تعداد پرسنل 51 نفر
در حال حاضر کارخانه در یک شیفت کاری از ساعت 6 صبح الی 15 بعد ازظهر فعال است و روزانه به میزان 5 تا 7 تن ماکارونی تولید می شود. میزان مواد اولیه مصرفی شامل آرد که حدوداً به همین میزان است و دیگر مواد افزودنی شامل ویتامینها و نمک و غیره( میزان سایر مواد افزودنی 5% در هزار میباشد) مواد بسته بندی نیز 200 تا 300 کیلو جهت بسته بندی در روز می باشد.
از سال 77 تا 1374، میزان 98 درصد محصولات تولیدی در بخش صادرات مصرف شده و از سال 79 تاکنون این میزان به 85% سهم صادرات و155 سهم مصرف داخلی رسیده است.
ـ عمده صادرات به کشورهای همسایه ارمنستان، ازبکستان و آذربایجان شوروی می باشد.
ارزش ریالی هر کیلو ماکارونی در بخش صادرات 5200 ریال می باشد که معادل 65 سنت می باشد هزینه گمرک و حمل و نقل و دیگر عوارض در بخش صادرات بابت هر کیلو ماکارونی در حدود 2000 ریال می باشد که خالص درآمد فروش هر کیلو ماکارونی در حدود 3200 ریال خواهد بود.
که این رقم در بخش مصرف داخلی به میزان 2600 ریال خواهد بود.
ـ تولید ماکارونی در بسته های 600 گرمی به ارزش 1450 ریال و 450 گرمی به ارزش 1200 ریال و 900 گرمی به ارزش 2300 ریال می باشد.
صورت ریز دارائیهای ثابت ( اموال ماشین آلات و تجهیزات ) به قیمت تمام شده:
زمین و محوطه 5000 متر مربع 000/932/25 ریال
ساختمان و تاسیسات 826/471/901 ریال
ابزار و ادوات تولیدی و صنعتی 955/177/35 ریال
وسایط نقلیه 000/192/41 ریال
اموال و اثاثه اداری و تولیدی 360/824/51 ریال
ماشین آلات، دستگاه چهار سیلندر 000/753/46 ریال
ماشین آلات، سه سیلندر 800/724/34 ریال
ماشین آلات ، دستگاه اتوماتیک 000/170/15 ریال
ماشین آلات، فرازن 000/500/4 ریال
ماشین آلات ماکارونی 000/750/5 ریال
ماشین آلات اتوماتیک 000/100/41 ریال
ماشین آلات کد زن 000/000/9 ریال
ماشین آلات پرس 500/105/2 ریال
ماشین آلات بسته بندی 000/000/115 ریال
ماشین آلات قالبها 000/404/60 ریال
ـــــــــــــــــــــــــــ
441/105/440/1 شامل جمع کل
دسته بندی | حسابداری |
بازدید ها | 35 |
فرمت فایل | doc |
حجم فایل | 15 کیلو بایت |
تعداد صفحات فایل | 32 |
پروژه مالی شرکت ایران خودرو دیزل
مقدمه :
شرکت ایران خودرو دیزل ، بزرگترین تولید کننده اتوبوس های شهری و بین شهری در ایران با مساحت 70 هکتار و اشتغال 6000 نفر نیروی انسانی ، تولید کننده انواع اتوبوس ، کامیون ، و ... است .
محصولات تولیدی ایران خودرو دیزل در کشور آلمان طراحی شده و خط تولید و پروسس تولید محصولات و همچنین کد قطعات و نقشه های فنی از شرکت آلمانی بنز برگرفته شده است .
با توجه به اینکه BOM مهندسی به عنوان مهمترین Base مهندسی تولید و نیاز به روزآوری و بهنگام سازی آن ، پروژه مان را به بررسی BOM مهندسی و رفع نیازهای هر قسمت به BOM خاص آن قسمت و تدوین فرم هایی برای تدوین بهتر و کاملتر BOM ساختاری و بهبود صنعت های بایگانی و قسمت اسناد و مدارک در هر قسمت و برای هر فرم در جهت بهنگام سازی و کاملتر شدن ضعف های ارتباطی سیستم بین قسمتها شدیم .
1-هدف :
ایجاد یک روش مناسب جهت تهیه BOM پایه برای کلیه محصولات شرکت ایران خودرو دیزل به نحوی که این ساختار پایه برای تهیه کلیه BOM مورد نیاز هر محصول مورد استفاده قرار گیرد و با آنها به ثورت کامل مرتبط بوده و همچنین با کلیه فرایند های تغییرات مهندسی مرتبط باشد و قابلیت بهنگامسازی مناسب کلیه اطلاعات مرتبط و همچنین اطلاع رسانی سریع به کاربران را داشته باشد .
2-محدوده اعتبار :
محصولات تولیدی شرکت ایران خودرو دیزل .
3-تعاریف مفاهیم :
در این دستورالعمل منظور از قطعه ، به اختصار همان قطعه / مجموعه / مواد اولیه می باشد .
کلیه عملیات موجود در بندهای این دستورالعمل با این فرض بیان شده که برای کلیه قطعات محصول شماره فنی صادر شده باشد .
1-3-ساختار پایه محصول (BOM ساختاری ) : مجموعه ای از داده های منسجم و به هم پیوسته که نیازهای اطلاعاتی و عملیاتی کاربران را در رابطه با مواد و قطعات محصولات تولیدی شرکت ، محل مصرف مواد در محصول ، ضریب مصرف هر یک از مواد و قطعات بصورت ساختار سلسله مراتبی برآورده می سازد .
2-3-نوع خودرو : کلی ترین تفکیک بین محصولات نهایی شرکت . مثال : ون ، مینی بوس ، اتوبوس ، کشنده ، کامیون و کامیونت .
3-3-گروه خودرو : نام تجاری محصولات نهایی شرکت در سطح پائین تر از نوع . مثلاً گروه آکتروس از نوع کشنده و گروه غزال از نوع ون و گروه LP از نوع کامیونت و یا گروه بین شهری از نوع اتوبوس .
4-3-تیپ خودرو : عبارت است از یک طرح خاص از یک گروه خودرو مثلاً تیپ C-457 از گروه اتوبوس بین شهری .
5-3-مدل خودرو : مدل خودرو دقیقاً به یک محصول خاص با مشخصههای منحصر به فرد اشاره می کند . مثلاً مدل 608 از گروه LP از نوع کامیونت و MB140 از نوع وزن در گروه بنز و اتوبوس مدل C-457 با بدنه فایبرگلاس از تیپ C-457 در گروه اتوبوس بین شهری از نوع اتوبوس . هنگامی که یکی از قطعات اساسی در خودرو عوض شود ، مدل خودرو عوض می شود .
6-3-طبقه بندی گروه ها و قطعات : در این طبقه بندی کلیه گروهها و مجموعهها و قطعات محصول در شش طبقه به صورت زیر تعریف می شوند . لازم به ذکر است این طبقه بندی از نظر اهمیت قطعه در محصول می باشد و ربطی به طبقه بندی در ساختار ندارد .
1-6-3-گروه های اصلی قطعات : هر گروه اصلی به عنوان عمده ترین و اولین سطح در تقسیم بندی یک مدل خودرو شامل چند قطعه اساسی می باشد که به صورت گروه عنوان می شود . مثلاً گروه قوای محرکه ، گروه بدنه و شاسی و گروه تزئینات .
2-6-3-قطعه اساسی : قطعه بکار رفته در محصول نهائی که در ساختار خودرو دارای نقش اساسی و تعیین کننده بوده و با توجه به عملکرد و همچنین میزان ارتباط عملکرد و کاربرد به عنوان دومین سطح تقسیم بندی در مورد یک نوع خودرو می باشد . در سیستم طبقه بندی بنز قطعات اساسی شامل 1-موتور 2-گیربکس 3-فرمان 4-اکسل جلو 5-اکسل عقب می باشد . تغییر هر یک از این قطعات در یک خودرو باعث تغییر مدل خودرو می شود .
3-6-3-طبقات اصلی : بالاترین سطح طبقه بندی ساختاری در قطعات خودرو می باشد . مثلاً گروه اصلی (99 گانه)بنز .
4-6-3-طبقات فرعی : کلیه طبقات قابل تعریف که در هر طبقه اصلی تعریف می شوند . مثلاً (گروههای 9 گانه بنز) .
5-6-3-بخش : ناحه های مجزا که در درون طبقات فرعی تعریف می شوند . مثلاً TU ها در اشتوک لیست بنز .
6-6-3-قطعات : به قطعات / مجموعه هایی اطلاق می شود که تشکیل دهنده بخشها می باشد و منظور همان قطعات / مجموعه هایی هستند که در ابتدا وارد خط مونتاژ می شوند و خروج آنها در مستندات انبارها و تغذیه خطوط ثبت می شود .
7-3-وضعیت قطعات : وضعیت قطعه عبارت است از نحوه قرار گرفتن قطعه در ساختار محصول و شامل موارد زیر می شود :
1-7-3-قطعه اصلی : قطعه ای است که طراحی اولیه ساختار محصول با آن انجام شده و در ساختار پایه محصول به عنوان اولین اولویت وارد می شود .
2-7-3-قطعه آلترناتیو(ALTERNATIVE) :از این به بعد اختصار ALT عنوان می شود و قطعه ای است که در صورت فقدان قطعه اصلی می تواند با مجوز مهندسی به جای قطعه اصلی در محصول استفاده شود . یک قطعه اصلی ممکن است یک یا چند آلترناتیو داشته باشد که باید اولویت مصرف هر کدام مشخص شود . همچنین مجوز مهندسی برای هر اولویت باید با ذکر محدوده زمانی (مدت اعتبار مجوز) استفاده یا تعداد مجاز استفاده همراه باشد . مثلاً لامپ یک کنتاکت 24 ولت 15 وات به جای لامپ چراغ نمره عقب 24 ولت 15 وات .
3-7-3-قطعه جانشین (SUBSTITUTE ) : از این به بعد به اختصار SUB عنوان می شود و قطعه ای است که با توجه به مواردی از قبیل برنامه تولید یا انتخاب مصرف کننده و یا موجودی قطعه اصلی در انبار ، با مجوز مهندسی در هر یک از موارد ذکر شده ، بجای قطعه اصلی استفاده می شود . مثلاً محور عقب (O355) ساخت RABA به جای محور عقب (O355) ساخت BENZ در این مورد مجوز مهندسی شامل مدت اعتبار و یا تعداد مجاز نمی باشد .
با یم عدد سه رقمی بین 000 تا 999 تعریف می شود که معمولاً به هنگام تهیه ساختار اولیه محصول فاصله های 50 تایی بین ردیفها قرار داده می شود تا به هنگام حذف واضافه های بعدی در قطعات محصول نیاز به ایجاد تغییر در ردیفهای موجود نباشد .
8-3-قطعات : به قطعات / مجموعه هایی اطلاق می شود که تشکیل دهنده بخشها می باشد کلیه قطعات باید دارای شماره فنی باشند و هر کدام دارای یک POS منحصر بفرد در بخش (TU)مربوطه باشند .
تبصره : برای هر مدل خودرو یک جدول به عنوان برگ معرفی طبقات اصلی ، فرعی و بخشها تهیه و تکمیل می شود که کلیه طبقات اصلی و فرعی و بخشها را به نحوی که فرایند تهیه ساختار محصول را پوشش دهد و با سیستم طبقهبندی بنز هم مطابقت داشته باشد ، تعریف می کند .
9-3-وضعیت قطعات : وضعیت قطعه عبارت است از نحوه قرار گرفتن قطعه در ساختار محصول و شامل موارد زیر می شود :
1-9-3-قطعه اصلی : قطعه ای است که طراحی اولیه ساختار محصول با آن انجام شده و در ساختار پایه محصول به عنوان اولین اولویت وارد می شود .
2-9-3-قطعه آلترناتیو(ALTERNATIVE) : از این به بعد به اختصار ALT عنوان می شود و قطعه ای است که در صورت فقدان قطعه اصلی می تواند با مجوز مهندسی به جای قطعه اصلی در محصول استفاده شود . یک قطعه اصلی ممکن است یک یا چند آلترناتیو داشته باشد که باید اولویت مصرف هر کدام مشخص شود . همچنین مجوز مهندسی برای هر اولویت باید با ذکر محدوده زمانی استفاده (مدت اعتبار مجوز) یا تعداد مجاز استفاده همراه باشد. مثلاً لامپ یک کنتاکت 24 ولت 15 وات به جای لامپ چراغ نمره عقب 24 ولت 15 وات از اول خرداد 81 تا 31 تیر 81 .
3-9-3-قطعه جانشین (SUBSITUTE) : از این به بعد به اختصار SUB عنوان می شود و قطعه ای است که با توجه به مواردی از قبیل برنامه تولید یا انتخاب مصرف کننده و یا موجودی قطعه اصلی در انبار ، با مجوز مهندسی بجای قطعه اصلی استفاده می شود . مثلاً جانشین شدن قطعه آلومینیمی هواکش سقف با فایبرگلاس برای MO457 - O457 - O355 .
4-9-3-قطعه انتخابی (OPTION) : که از این به بعد مختصراً OPT گفته میشود قطعه ای است که بنا به درخواست مشتری و یا بر اساس اطلاعات مراکز خدمات پس از فروش و یا به صورت اختیاری بر روی محصول نصب و به آن اضافه می شود .
5-9-3-قطعه جایگزین : قطعه ای است که بر اساس برگ تغییرات مهندسی به جای یک قطعه دیگر (به عنوان قطعه اصلی) در ساختار محصول وارد میشود و قطعه قبلی از ساختار محصول حذف و کلیه اطلاعات مرتبط با آن منسوخ می شود .
6-9-3-قطعه مشترک (COMMUNAL) : که از این به بعد به اختصار COM عنوان می شود همان قطعه اصلی است که در بیش از یک محصول با شماره شناسایی متفاوت و مرتبط با همان محصول به کار می رود و یا ممکن است با دو نوع سیستم ، کدگذاری شده باشد .
10-3-گروه های موازی : تعدادی از قطعات که به لحاظ الزامات مهندسی به هم وابسته و مرتبط هستند این ارتباط منجر به این می شود که در موارد بروز یکی از وضعیت های آپشن ، آلترناتیو و یا جانشین برای یک قطعه خاص ، تعدادی از قطعات اصلی حذف و تعدادی به جای آنها اضافه می شوند که به این تعداد قطعات یک گروه موازی گفته می شود .
11-3-شماره سطح : این شماره برای نشان دادن سطح یک قطعه در یک TU خاص نشان داده می شود به عبارتی هر قطعه دارای پوزیسیون در TU باید دارای شماره سطح باشد و به صورت زیر می باشد .